جهان خسته است از انسان و انسانی  نمیماند 
بساط عیش خود بر چین كه مهمانی نمیماند

تو مهمانی و آتش میزنی جنگل و میبینی
به دنیا اینقدر آزار و ارزانی نمیماند

به دنیایی دگر خوابم  و چون بیدار خواهم شد 
همه جا میشود ویران و ویرانی نمیماند 

جهان پيغام آورده كه بی تو خوب و سرحالم
برو كه بعد این  دستور و فرمانی نمیماند 

در آغوش كسی رفتن شبیه مرگ میماند
و دوری معنی عشق است امکانی نمیماند 

تمام مكه هم خالی شد از شر مسلمانان
خدا هم خسته شد از ما مسلمانی نمیماند

برو پاریس شهر عاشقان بین بعد از این اما
اثر از بوسه های داغ طولانی نمیماند

طبيعت باز میگردد به روز اولش انگار
همه در حصر می مانیم و زندانی نمیماند

جهان اين خرم هوشيار بازیگوش میماند
فقیر و پولدار و زهد و ایمانی نمیماند 

و شاید روشن واضح به انسانها خطاب آمد
جهان خسته است از انسان و انسانی نمیماند

 

                                                          مهدی برهانی